زهرا جون مامان زهرا جون مامان ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

زهرا کوچولو مسافر کربلا

امام ، من ، شرمندگي......

شش روز از سالگرد رحلت امام امت گذشته ، تو اين روزها من به اينترنت دسترسي نداشتم ولي الان كه مجال پيدا گردم اينو مي نويسم : هر بار كه قسمت مون بشه براي زيارت بريم حرم حضرت امام اين جمله برادرم مياد تو ذهنم ، پيغامي كه لحظاتي پس از تحويل سال ٨٩ ، به من كه در كنار اين حرم ملكوتي بودم داد تا به امام برسانم . گفت به امام بگو " ما همون دبستاني هايي هستيم كه اميد شما به ما بود" با هربار يادآوري اين جمله من جز شرمندگي چيزي ندارم ..... واقعا من با اميد امامم چه كردم ؟؟؟؟ به نظر شما چه كار بايد مي كردم ؟؟ پانوشت : اولين مكاني كه دخترك بجز بيمارستان و مطب دكتر و آزمايشگاه ( و خانه مادربزرگ هايش ) حضور در آنجا را تجربه كرد، حرم امام راحل بود در...
20 خرداد 1392

يك حس مادرانه

دخترك بي قراري مي كرد امروز . شب , مثل هميشه در حال شير خوردن خوابش برد . شير مادر اما هنوز روان بود و لبهاي دخترك روي هم آرام گرفته بودند ." كاش لب باز كند و شير بخورد" . نگاهم در معصوميت و پاكي چهره دخترك كه به سان فرشته ها در آغوشم آرميده گير مي كند . چشمانم به نم مي نشيند .... كاش "آقا" ، "علي " را با خود نمي برد.... كاش رباب شير داشت .... كاش آن موقع كه شير رباب هم روان شد فرشته كوچكش در آغوشش بود .... دخترك را مي بوسم ، مي بويمش ؛ خدا مي داند سير نمي شوم دلم آرام نمي گيرد . دوباره دلم آتش مي گيرد.... دوباره رباب .... دوباره ارباب ...... اي كاش بچه ها اينقدر شيرين نبودند .....
20 خرداد 1392

صندلي

يعني هيچ رئيس و وكيل و وزيري ، وقتي به صندلي رياست و وكالت و وزارت تكيه كرد ، اين لذت را نمي برد .... لذتي كه دخترك سه ماهه من از تكيه بر صندلي روروئكش مي برد !
10 خرداد 1392

یا زینب کبری

این خاطره را امروز حاج آقا علی پناه در سخنرانیشان در مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام تعریف کردند . برای امروزمان همین بس : شب اربعین در مجلسی سخنرانی داشتم . وسط منبر یک آقایی بلند شد و گفت آقا من یک سوال دارم . گفتم آقا الان وقت سوال نیست . ولی اون آقا گفت : سوال من این است که آیا روز عاشورا در لشگر دشمن زن هم بوده ؟ گفتم : نه نبوده . دوباره پرسید : یعنی حتی یک زن هم نبوده ؟ گفتم : نه ، حتی یک زن هم نبوده . ناگهان اون آقا با دو دست زد توی صورتش و شروع کرد های های گریه کردن . گفتم چی شد اقا؟ مجلس رو به هم ریختی . جواب داد : پس چه کسی دستهای زینب سلام اله رو بست ؟؟؟ کی ناموس ابا عبداله علیه السلام رو سوار محمل کرد ؟؟؟؟ کی ..... برای ا...
5 خرداد 1392